جدول جو
جدول جو

معنی شیشه جان - جستجوی لغت در جدول جو

شیشه جان
(شی شَ / شِ)
مقابل سنگ جان. کنایه از نازک مزاج. (آنندراج). آنکه بسیار احتیاط سلامت و جان خویش کند. (امثال و حکم دهخدا) :
تاجر ترسنده طبع شیشه جان
در طلب نی سود بیند نه زیان.
مولوی.
هر شیشه جان خزینۀ اسرار عشق نیست
ناموس شیشه ای است که در بار عشق نیست.
صائب تبریزی (از آنندراج).
رجوع به شیشه دل شود
لغت نامه دهخدا
شیشه جان
آنکه بسیار احتیاط سلامت و جان خویش کند
تصویری از شیشه جان
تصویر شیشه جان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیشه باز
تصویر شیشه باز
حیله گر، مکار، حقه باز، شعبده باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشه کار
تصویر شیشه کار
شیشه گر، شیشه ساز، کسی که شیشه می سازد یا آلات و ادواتی از شیشه درست می کند
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دَ پَ)
آنکه ساختن شیشه پیشه دارد. شیشه سازنده. (یادداشت مؤلف) :
مدار دست ز مینا و جام در فصلی
که شیشه ساز بود غنچه کاسه گر لاله.
صائب (از آنندراج).
رجوع به شیشه سازی شود
لغت نامه دهخدا
(شی شَ / شِ)
شیشه گر. شیشه ساز:
زین نازکان رعنا بگریز خسرو از آنک
در کوی شیشه کاران دیوانه درنگنجد.
امیرخسرو (از آنندراج).
رجوع به شیشه ساز و شیشه گر شود
لغت نامه دهخدا
(شی شَ / شِ)
حالت و صفت شیشه جان. نازک مزاجی. (یادداشت مؤلف) :
سالم از سنگلاخ تن یک بار
با همه شیشه جانی آمده ام.
صائب تبریزی (از آنندراج).
از کمان نرم بر من زور چندین می رود
شیشه جانیهای من دارد شلائین دست را.
صائب تبریزی (از آنندراج).
رجوع به شیشه جان شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
قریۀ بزرگی در چهارمحال بختیاری، و اهل محل آن را هوراشگون و هوشگان گویند. (یادداشت مؤلف). دهی است ازبخش حومه شهرستان شهرکرد که 6902 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات و محصول عمده اش غله و کاردستی مردم قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(شی شَ / شِ نَ / نِ)
اطاق آینه کاری. (یادداشت مؤلف) :
همچو سنگ منجنیقی آمدی
آن سخن بر شیشه خانه او زدی.
مولوی.
رفتم به شیشه خانه و چیدم به پیش او
الوان زجاج پر می گلرنگ یک قطار.
ارادت خان واضح (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ خوَ / خُ رَ)
دارندۀ شیشه:
زمین از ترکتازی او غباری
فلک از کار دانش شیشه داری.
صائب
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ مَ دَ)
از عدد شش، در اصطلاح زارعان خراسان، آمدن باران در روزهای ششم فروردین یا بیست وششم یا سی وششم بهار. (یادداشت محمد پروین گنابادی). رجوع به شیشه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
بیشه بان. غیّاض. (یادداشت مؤلف). رجوع به بیشه بان شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
بیشه وان. (یادداشت مؤلف). غیّاض. (مهذب الاسماء). رجوع به بیشه وان شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
تیره روان. بدنهاد. مضر. نادرست. گمراه و بدسرشت:
تو ای بهمن جادوی تیره جان
براندیش از کردگار جهان.
فردوسی.
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
شاشدان. آبدان. مثانه، گلدان و ظرفی که درآن شاش کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به شاشدان شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان سراب. سکنۀ آن 1913تن. آب از قنات. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شی شَ گَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان اردبیل. جمعیت آن 197تن. آب از چشمه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیشه باز
تصویر شیشه باز
حقه باز، شعبده باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه ساز
تصویر شیشه ساز
کسی که شیشه درست میکند شیشه گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه کار
تصویر شیشه کار
کسی که شیشه سازد آنکه آلات و ادواتی از شیشه درست کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیمه جان
تصویر نیمه جان
نیم جان: (مرد نیمه جان دهان گشود و گفت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه باز
تصویر شیشه باز
محیل، حیله گر، دغاباز، آن که با گوی و ساغر شعبده بازی کند، آفتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
Glass, Glassy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
en verre, vitreux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
de vidrio, cristalino
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
kaca, seperti kaca
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
काँच का , काँच जैसा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
van glas, glasachtig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
szklany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
di vetro, vetrato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
de vidro, vítreo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
скляний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
aus Glas, glasig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
стеклянный , стекловидный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
유리의 , 유리 같은
دیکشنری فارسی به کره ای